سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه خوب گوش دهد، زود بهره برد . [امام علی علیه السلام]
سرچشمه

به نام او که نور مطلق است...

 

آیات 39و 40 ...سوره مبارکه نور

" 39.و کسانی که کافر شدند اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر، که انسان تشنه آنرا از دور آب می‏پندارد، اما هنگامی که به سراغ آن می‏آید چیزی نمی‏یابد! و خدا را نزد آن می‏یابد و حساب او را صاف می‏کند، و خداوند سریع الحساب است! "

"40. یا همچون ظلماتی است در یک دریای پهناور، که موج آنرا پوشانیده، و بر فراز آن موج دیگری است، و بر فراز آن ابری تاریک، ظلمتهائی است یکی بر فراز دیگر آنچنان که هر گاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آنرا ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست! "

 

در آیات مورد بحث سخن از ظلمت کفر و جهل و بی ایمانی، و کافران تاریکدل و منافقان گمراه است ، سخن از کسانی است که به عکس مؤمنان که زندگی و افکارشان نور علی نور است، وجود آنها ظلمات بعضها فوق بعض است! سخن از کسانی است که در بیابان خشک و سوزان زندگی بجای آب به دنبال سراب می‏روند، و از تشنگی جان می‏دهند، در حالی که مؤمنان در پرتو ایمان چشمه زلال هدایت را یافته و در کنار آن آرمیده‏اند.

 

 میفرماید:

 کسانی که کافر شدند اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر، که انسان تشنه آن را از دور آب می‏پندارد....(و الذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمان ماء)

اما هنگامی که به سراغ آن می‏آید چیزی نمی‏یابد.....(حتی اذا جائه لم یجده شیئا)

اما خدا را نزد اعمال خود می‏یابد و حساب او را صاف می‏کند! (و وجد الله عنده فوفاه حسابه)

و خداوند سریع الحساب است! .....(و الله سریع الحساب).

سراب در اصل از ماده سرب (بر وزن شرف) به معنی راه رفتن در سراشیبی است و سرب (بر وزن حرب) به معنی راه سراشیبی است، به همین مناسبت سراب به تلالؤی می‏گویند که از دور در بیابانها و سراشیبی‏ها نمایان می‏شود و به نظر می‏رسد که در آنجا آب وجود دارد، در حالی که چیزی جز انعکاس نور آفتاب نیست.

قیعه به عقیده بعضی جمع قاعه به معنی زمین گسترده و وسیعی است که آب و گیاه ندارد و به تعبیر دیگر به زمینهای کویر مانند می‏گویند که سراب نیز غالبا در آنجا به چشم می‏خورد.

ولی جمعی از مفسران و ارباب لغت این کلمه را مفرد می‏دانند که جمع آن قیعان یا قیعات است.

گر چه از نظر معنی در اینجا تفاوت چندانی وجود ندارد ولی تناسب آیه ایجاب می‏کند که مفرد باشد زیرا سراب به صورت مفرد ذکر شده و طبعا چنین سرابی در یک بیابان خواهد بود نه در بیابانها....

در مثال دوم میفرماید: و یا اعمال این کافران همانند ظلماتی است در یک اقیانوس پهناور که موج آنرا پوشانده، و بر فراز موج موج دیگری است و بر فراز آن ابر تاریکی قرار گرفته است (او کظلمات فی بحر لجی یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب).

و به این ترتیب ظلمتهائی است که یکی بر فراز دیگری قرار گرفته! (ظلمات بعضها فوق بعض).

آنچنان که هر کس در میان آن گرفتار شود آنقدر تاریک و ظلمانی است که اگر دست خود را بیرون آورد ممکن نیست آن را ببیند! (اذا اخرج یده لم یکد یراها).

آری نور حقیقی در زندگی انسانها فقط نور ایمان است و بدون آن فضای حیات تیره و تار و ظلمانی خواهد بود، اما این نور ایمان تنها از سوی خدا است و کسی که خدا نوری برایش قرار نداده نوری برای او نیست (و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور).

برای درک عمق این مثال قبلا لازم است به معنی واژه لجی توجه شود.

لجی (بر وزن گرجی) به معنی دریای عمیق و پهناور است و در اصل از ماده لجاج به معنی پی‏گیری کردن کاری است (که معمولا در مورد کارهای نادرست گفته می‏شود) سپس به پی‏گیری امواج دریا و قرار گرفتن آنها پشت سر هم گفته شده است.

و از آنجا که دریا هر قدر عمیقتر و گسترده‏تر باشد امواجش بیشتر است این واژه در مورد دریاهای عمیق و پهناور به کار می‏رود.

دریای خروشان و مواجی را در نظر بگیرید که بسیار عمیق و ژرف است و می‏دانیم نور آفتاب که قویترین نورها است تا حد معینی در دریا نفوذ می‏کند و آخرین اشعه آن تقریبا در عمق هفتصد متر محو و نابود می‏گردد، بطوری که در اعماق بیشتر ظلمت دائم و شب جاویدان حکمفرما است، چرا که مطلقا در آنجا نوری نفوذ نمی‏کند.

این را نیز می‏دانیم که آب اگر صاف و بدون تلاطم باشد نور را بهتر منعکس می‏کند ولی امواج متلاطم شعاع نور را در هم می‏شکند و مقدار کمتری از آن به اعماق آب منتقل می‏گردد.

اگر بر این امواج خروشان این موضوع را نیز اضافه کنیم که ابری تیره و تار بر بالای آنها سایه افکنده باشد ظلمتی که از آن حاصل می‏شود ظلمتی است فوق العاده متراکم.

ظلمت اعماق آب از یکسو، ظلمت امواج خروشان از سوی دیگر، ظلمت ابر تاریک از سوی سوم، ظلماتی است که بر روی یکدیگر قرار گرفته است، و بدیهی است که در چنین ظلمتی نزدیکترین اشیاء قابل رؤیت نخواهد بود، حتی اگر انسان دست خود را نزدیک چشمش قرار دهد آن را نمی‏بیند.

کافرانی که از نور ایمان بی بهره‏اند به کسی می‏مانند که در چنین ظلمت مضاعفی گرفتار شده است، بعکس مؤمنان روشن ضمیر که مصداق نور علی نورند.

بعضی از مفسران گفته‏اند که این ظلمتهای سه‏گانه‏ای که افراد بی ایمان در آن غوطه‏ورند عبارتند از ظلمت اعتقاد غلط، و ظلمت گفتار نادرست، و ظلمت کردار بد، و به تعبیر دیگر اعمال افراد بی ایمان هم از نظر زیر بنا تاریک است و هم از نظر انعکاسی که در سخنان آنها دارد و هم به خاطر هماهنگیش با سائر اعمال زشتشان از هر نظر ظلمانی است.

بعضی دیگر گفته‏اند این ظلمتهای سه گانه عبارت از مراحل جهل آنها است: نخست اینکه نمی‏دانند، دوم اینکه نمی‏دانند که نمی‏دانند، سوم اینکه با اینحال فکر می‏کنند می‏دانند که همان جهل مرکب و مضاعف است.

بعضی دیگر گفته‏اند از آنجا که عامل اصلی شناخت، طبق تصریح قرآن، سه چیز است: قلب و چشم و گوش (البته قلب به معنی عقل) چنانکه در آیه 78 سوره نحل آمده: و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده: خداوند شما را از شکم مادران برون فرستاد در حالی که چیزی نمی‏دانستید، و برای شما گوش و چشم و دل قرار داد ولی کفار هم نور قلب را از دست داده‏اند و هم نور سمع و بصر را و در این ظلمتها غوطه‏ورند!.

اما روشن است که این سه تفسیر منافاتی با هم ندارند، و ممکن است آیه ناظر به همه آنها باشد.

به هر حال در دو آیه فوق در یک جمع بندی نهائی به اینجا می‏رسیم که اعمال افراد بی ایمان نخست به نور کاذبی تشبیه شده که همچون یک سراب در بیابان خشک و سوزان ظاهر می‏شود، سرابی که نه تنها عطش تشنه کامان را فرو نمی‏شناند بلکه به خاطر دوندگی بیشتر آن را افزایش می‏دهد.

سپس از این نور کاذب که اعمال ظاهر فریب منافقان بی ایمان است وارد مرحله باطن این اعمال می‏شود، باطنی هولناک مملو از ظلمتها و تاریکیهای متراکم و حراس‏انگیز، باطنی وحشتناک که تمام حواس انسانی در آن از کار می‏افتد و نزدیکترین اشیاء محیط بر او پنهان می‏گردد، حتی خودش را نمی‏تواند ببیند تا چه رسد به دیگران را!

 بدیهی است در چنین ظلمت هول‏انگیزی، انسان در تنهائی مطلق و جهل و بیخبری کامل فرو می‏رود، نه راه را پیدا می‏کند، نه همسفرانی دارد، نه موضع خود را می‏شناسد، نه وسیله‏ای در اختیار دارد، چرا که از منبع نور یعنی الله کسب روشنائی نکرده، و در حجاب خودخواهی و جهل و نادانی فرو رفته است.

نور سرچشمه تمام زیبائیها، روشنائیها، حیات و زندگی و جنبش و حرکت است، اما به عکس ظلمت منبع زشتیها، مرگ و نیستی، سکون و سکوت می‏باشد، ظلمت کانون وحشت و نفرت است، ظلمت همراه با سردی و افسردگی است، و چنین است حال کسانی که نور ایمان را از دست می‏دهند و در ظلمت کفر فرو می‏روند.

...................................................


 



مرزلن ::: دوشنبه 84/10/26::: ساعت 9:59 صبح

سلام 

آیه 15 سوره رعد ایه مورد بحث ماست

له دعوه الحق و الذین یدعون من دونه لا یستجیبون لهم بشیء الا کبسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببلغه و ما دعاء الکفرین الا فی ضلل .

خدا دعوت به حق مینماید ( خدا حق است ) که به خود دعوت نموده ، اما بتان چه میکنند آنها که بت را به جای خدا قرار داده اند.

صورتهای تغییر یافته بت در زمانه امروز و ساختن قالب های زیبا از این بتهای بشری یعنی این دست ساخته ها و تعلقات ما بت هایی هستند که ما ساخته ایم .

تعبیر زیبای قرآن از دعوت به حق و استجابت خدا و از طرفی دعوت به بت پرستی و رد استجابت از بت به جهت بی قابلیت بودنش را تشبیه  به دراز نمودن دو کف دست فقط برای آشامیدن آب است که آب به دهانش برسد .

این اتفاق هرگز نخواهد افتاد چون آب مایعی است سیال و روان و بیجان و بی حس و ممکن نیست جز فرمان خدا کار دیگری انجام دهد و طلب نمودن آب از مشرکین هم بدین معناست .

باید برای رفع عطش به آب رسید و از آن نوشید

والا با دست دراز کردن به سوی آن عطش بر طرف نمی شود و برای رسیدن هم باید رفع عطش نمود

دو موضوع بسیار قابل رویت می باشد

1- آب را در قیامت برای رفع عطش مطرح نموده

2- میزان جدایی حق از باطل برابر است با میزان تعقل و تدبر ماست یعنی هر چقدر در مسیر حق فکر کنیم به همان اندازه عادل تریم .

آنچه مهم بود و در بر داشت از آب بصورت نمادین طرح شد دعوت به دین بود که در  به آب رسیدن  و از آن نوشیدن مطرح و خداوند این شفافیت در دین را به حق به آب تشبیه نموده است

مصداق های عینی رسیدن به دین برای باور های ما بسیار جالب است تا جایی که زشتی و عذاب را هم با نوعی دیگر از آب وعده داده است (سوره کهف آیه 28 ) هم چنانکه روشنای دین را به آبی شفاف و زلال تشبیه نموده است این بیانگر آنست که هدایت و ضلالت در وجود هر پدیده ای ذر جهان هستی نهفته است و بستگی به توفیقی دارد که پدیده ها با قابلیتهای خویش بدست می آورند .

اما نرسیدن به آب زلال و دو کف دست از مثالهای زیبای قرآن است یعنی کف دست ، جمع آوری آب ، غیر ممکن بودن آن ،‏با توجه به صفتهای آب به زیبایی این مثال را قابل لمس نموده است

 

 



مرزلن ::: یکشنبه 84/10/18::: ساعت 9:17 عصر

 

به نام یگانه خالق هستی بخش

 

آیات 22و 23 سوره مبارکه حجر:

"و ارسلنا الریاح لواقح فانزلنا من السماء ماء فاسقینا کموه و ما انتم له بخازنین"

" و انا لنحن نحیی و نمیت و نحن الوارثون"

 ما بادها را برای تلقیح (ابرها و بهم پیوستن و بارور ساختن آنها) فرستادیم، و از آسمان آبی نازل کردیم با آن (شما،نباتات و حیوانات شما را)سیراب ساختیم، در حالی که شما توانائی حفظ و نگهداری آن را نداشتید.

 مائیم که زنده می‏کنیم و میمیرانیم و وارث (همه جهان) ما هستیم.

 

این آیات به دنبال  بیان قسمتی از اسرار آفرینش و نعمتهای خدا در آیات گذشته، مانند آفرینش زمین، کوهها، گیاهان، وسائل زندگی است. در نخستین آیه مورد بحث به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره کرده می‏گوید: ما بادها را فرستادیم در حالی که بارور کننده‏اند (قطعات ابر را به هم می‏پیوندند و بارور می‏سازند) (و ارسلنا الریاح لواقح).

و به دنبال آن از آسمان آبی فرو فرستادیم (فانزلنا من السماء ماء).

و بوسیله آن همه شما را سیراب کردیم (فاسقینا کموه).

در حالی که شما توانائی بر حفظ و نگهداری آن نداشتید (و ما انتم له بخازنین).

لواقح جمع لاقح به معنی بارور کننده است، و در اینجا اشاره به بادهائی است که قطعات ابر را به هم پیوند می‏دهد، و آنها را آماده باران می‏سازد.

گرچه بعضی از دانشمندان معاصر خواسته‏اند این آیه را اشاره به تلقیح گیاهان بوسیله بادها و گردافشانی بگیرند: و از این راه به یکی از مسائلی علمی که در عصر نزول قرآن مورد توجه جوامع بشری نبود تفسیر کنند، و از دلائل اعجاز علمی قرآن بشمارند، ولی در عین قبول این واقعیت که وزش بادها اثر عمیقی در جابجا کردن گرده‏های نطفه نر و بارور ساختن گیاهان دارند نمی‏توان آیه فوق را اشاره به آن دانست.

چرا که بعد از این کلمه بلافاصله، نازل شدن باران از آسمان (آنهم با فاء تفریع) آمده است، که نشان می‏دهد تلقیح کردن بادها مقدمه‏ای برای نزول باران است.

به هر حال تعبیر فوق از زیباترین تعبیراتی است در مورد ابرها و تولد باران از آنها ممکن است گفته شود.

ابرها را به مادران و پدرانی تشبیه کرده که به کمک بادها آمیزش می‏کنند و باردار می‏شوند و فرزندان خود، دانه‏های باران، را به زمین می‏نهند.

ما انتم له بخازنین (شما توانائی حفظ و ذخیره کردن این آبها را ندارید) ممکن است اشاره به ذخیره کردن آب باران قبل از نزولش باشد، یعنی شما نمی‏توانید این ابرها که منابع اصلی بارانند در اختیار بگیرید، و نیز ممکن است اشاره به ذخیره کردن باران بعد از نزولش باشد، یعنی شما نمی‏توانید حتی بعد از نزول باران آنرا بمقدار زیاد گرد آوری و حفظ کنید، این خدا است که از طریق منجمد ساختن آنها در قله کوهها به صورت برف و یخ، و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعدا به صورت چشمه‏ها و کاریزها و چاهها ظاهر می‏شوند، آنها را گردآوری و ذخیره می‏کند.

سپس به معاد و مقدمات آن اشاره کرده، میگوید: مائیم که زنده می‏کنیم و مائیم که میمیرانیم (و انا لنحن نحیی و نمیت).

و وارث همه روی زمین و تمام این جهان مائیم (و نحن الوارثون).

اشاره به مساله حیات و مرگ که در واقع مهمترین و قطعی‏ترین مسائل است هم می‏تواند مقدمه برای بحث معاد باشد و هم تکمیلی برای بحث توحید، چرا که پدیده حیات شگرف‏ترین پدیده عالم هستی است، و بررسی این پدیده به خوبی می‏تواند ما را به آفریننده حیات آشنا سازد، اصولا نظام مرگ و زندگی نظامی است که بدون اتکاء بر یک قدرت و علم بی پایان امکان پذیر نیست.

از سوی دیگر وجود مرگ و زندگی خود دلیل بر این است که موجودات این عالم از خود چیزی ندارد و هر چه دارند از ناحیه دیگری است، و سرانجام وارث همه آنها خدا است!

 

در نهایت یک سئوال:

آیا پرده‌برداری قرآن از «آمیزش و لقاح» در ابرها و گیاهان یک اعجاز علمی است؟

هر چند بشر از دیرباز می‌دانسته که در برخی گیاهان ـ مانندخرما ـ اگر گروه‌های نر آنان را به گیاه ماده برساند محصول بدست می‌آید؛ ولی این اطلاعات محدود به چند گیاه خاص بود، تا اینکه لینه (1778 ـ 1707م) طبیعی دان سوئدی در قرن 18 م قانون «زوجیت عمومی در گیاهان» را کشف کرد.

در مورد باران نیز باید گفت: بشر اطلاعاتی از کیفیت نزول آن نداشت تا اینکه در سال‌های اخیر با پیشرفت در رشته‌هایی چون هواشناسی، به مسئله‌ی تلقیح ابرها پی‌بردند. و حتی بحث از باران مصنوعی پیش آمد. در اینجا بود که دانشمندان متوجه نقش عجیب بادها در زایا شدن ابرها شدند.

بحث قرآنی (اسرار علمی)

آیه‌ی 22 سوره‌ی حجر، در این موضوع، نقش محوری را دارد که خداوند می‌فرماید:

«وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً...»

«و بادها را باردار کننده فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم.»

در مورد این آیه سه نظر وجود دارد:

الف: منظور لقاح گیاهان است:

برخی نویسندگان ضمن تقسیم عوامل لقاح در گیاهان به رئیسی (مثل حشرات) و غیر رئیسی (مثل آب، انسان و ...) نقش بادها را در این زمینه مهم ارزیابی کرده و می‌گویند: «علم کشف کرده که مهمترین گیاهان خشکی و آبی، بوسیله‌ی باد تلقیح می‌شوند، از این روست که قرآن از میان عوامل لقاح، باد را ذکر کرده است.»

ب: منظور لقاح ابرهاست:

برخی دانشمندان بر این باورند که حتی وجود بخار آب در هوا و اشباع هوا و یا حتی تقطیر آن در سطوح بالایی جوّ، برای ریزش باران کافی نیست زیرا ممکن است با وجود اشباع، تقطیر نشود و یا اینکه قطرات آنقدر ریز باشند که معلق بمانند و نبارند؛ بلکه شرط سومی نیز ضرورت دارد که آن، «بارورشدن»، یا «عمل لقاح» است.

به این ترتیب که:

باد، ذرات نامرئی نمک را از دریا با خود می‌آورد تا به همراه قطرات ریز آب، نطفه‌های جذب کننده و آماس کننده را تشکیل دهد و سرانجام با تلاطم و تصادم بادها به هم بپیوندند، رفته رفته درشت شده و سقوط کنند.

همچنین توده‌های ابر، در اثر اصطکاک با عوارض زمین و اجسام معلق در باد، دارای بارهای الکتریکی مخالف می‌شوند که تخلیه‌ی آن ـ رعد و برق ـ باعث یونیزه شدن هوا و تشکیل اُزن می‌گردد که به پیوستن و درست شدن باران کمک فراوان می‌نماید.

ج: منظور لقاح ابرها و گیاهان است:

برخی دیگر از دانشمندان و صاحب نظران انحصار آیه در یکی از دو معنای فوق را رد می‌کنند. و می‌گویند: اگر چه قسمت دوم آیه بوسیله «فاء» که یکی از موارد کاربردش نتیجه‌گیری است به قسمت اول ربط داده شده است ـ بادها را زایا کننده فرستادیم «پس» نازل کردیم ... ـ ولی منظور آن فقط لقاح ابرها نیست بلکه قسمت اول آیه، یک فرمول کلی را ارائه می‌دهد چه در گیاهان و چه در ابرها؛ و قسمت دوم (از آسمان آبی نازل کردیم) یکی از موارد و نمونه‌های آن است.

 

موارد مشابه دیگری نیز در قرآن وجود دارد مثلاً در حالی که تنها فایده نزول باران، روییدن گیاهان نیست؛ می‌فرماید: «فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ»: «پس بوسیله‌ی آن آب را نازل کردیم «پس» بوسیله‌ی آن بیرون آوردیم از زمین تمام ثمرات را».

 

نتیجه‌گیری:

* قسمت اول آیه قاعده‌ی کلی است، و قسمت دوم یک نمونه و مصداق از آن است پس آیه می‌تواند هم لقاح در گیاهان و هم ابرها را شامل شود.

*آیه فوق می‌تواند چیزی فراتر از ابر و گیاه را شامل شود. که ممکن است در آینده، علم از آن پرده برداری کند.

* اشاره‌ی علمی قرآن به پدیده‌ی «لقاح در ابرها»، می‌تواند «اعجاز علمی» به شمار آید چرا که این مسئله تا سال‌های اخیر برای بشر مشخص نشده بود.

ولی در مورد گیاهان، از آنجا که بشر از گرده افشانی گیاهان ـ هر چند محدود ـ اطلاع داشته است با یک درجه تنزّل جزء «شگفتی‌های علمی قرآن» به حساب می‌آید نه «اعجاز علمی».

 

 

 



مرزلن ::: جمعه 84/10/9::: ساعت 6:44 عصر

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ