سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرستاده تو میزان خرد تو را رساند و نامه‏ات رساتر چیزى است که از سوى تو سخن راند . [نهج البلاغه]
سرچشمه

به نام خدا

رابطه علم و حکمت

در آیات بسیاری از  قرآن کریم واژه علم در کنار حکمت به کار برده شده است ، در بررسی معنی این دو کلمه ظاهرا هر دو معنی دانش و به طور کلی علم را می دهد ولی با کمی دقت در آیات تفاوتهایی بین این دو واژه مشاهده می شود .

1-  همه انسانها در شرایط عادی زندگی دارای دو گونه علم هستند یا حصولی و یا حضوری ،‌علم به دلیل فطری بودن در انسان وجود دارد و فقط مقدار آن متفاوت است که آن هم بر حسب عللی کم وزیاد می شود ولی حکمت در همه انسانها وجود ندارد تنها انسانهایی خاص به درجه حکمت می رسند .

2-برای رسیدن به کمال نهایی داشتن علم تنها شرط لازم است وشرط کافی نیست بسیاری از انسانها با داشتن علم به کمال مطلوب رهنمون نمی شوند و حتی مسیر عکس را طی می نمایند ولی حکمت یعنی غرق شدن در کمال .

3- علم به تنهایی عامل عمل نخواهد شد افراد بسیاری دارای علم هستند ولی خود به علم خویش عمل نمی کنند مثل ابوسفیان که به خداوند و رسالت پیامبر(ص) علم داشت .ولی فرد دارای حکمت به حکمت خود عامل است وبه علم به دست آورده  عمل می کند .

4- به بیان دیگر علم یقین ایجاد نمی کند در حالی که حکمت یقین است به طوری که چنان در پوست و گوشت فرد نفوذ می کند که به راحتی پا در آتش می نهد وآتش بر او گلستان می شود .

5- در آیاتی خداوند از علم به آموختن( آموزش ) تعبیر کرده یعنی علم وسیله آموختن می شود ، حال سوال اینجا است آموختن چه چیز ؟ آموختن کتاب وحکمت به بیان دیگر اگر علم وسیله رسیدن باشد حکمت هدف علم و آموختن  است .

رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ (129) بقره

6- علم تنها آگاهی را در اختیار انسان می نهد و در مورد مطلب عنوان شده هیچ قضاوتی نمی کند ولی حکمت در جایگاه حَکم قضاوت می کند و رسیدن به جایگاه رفیع قضاوت امری است که تا به حکمت نرسیم به آن نخواهیم رسد و وای بر کسانی که بدون رسیدن به حکمت به قضاوت می نشیند .

فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَـکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ (251)بقره

7- حکمت فیض ویژه ایی است که خداوند به عده قلیلی از انسانها هدیه ( هدیه به میزان خواست هدیه دهنده تدارک دیده می شود ونه ....) می کند.راه رسیدن به این مقام والای حکمت چیست ؟ راه رسیدن را خداوند در قرآن به ساده ترین شیوه بیان داشته است .   علم ( سعی در آموختن ) تزکیه ( سعی در پاک کردن درون ) و کتاب ( در اینجا ما کتاب را قرآن تعبیر می کنیم تا در پستهای بعدی به طور مفصل به معنای دقیقتر از کتاب برسیم ) یعنی راه رسیدن به حکمت خدا قران است ، پس از طی این مراحل حکمت به عنوان یک هدیه به انسان داده می شود .

کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ (151)بقره

 

8- علم در درون خود حکمت ندارد ولی حکمت در درون خود علم را دارد ، به بیان دیگر حکمت کلیتی است که علم جزئی از آن محسوب می شود .

9- با تمام مباحث بیان شده در باب علم و ارزش ومقام علم وعالم ، منزلت حکمت مثل خورشیدی است دربرابر نور فانوس ویا قطره ایی است از دریا و برای بیان ارزش این مهم همین بس که پیامبران با مقام والای رسالت از خداوند طلب فهم کتاب و حکمت می کردند .

وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (14) قصص

 

کسی که به مقام والای حکمت برسد خداوند سیطره بر دنیا را به او هدیه می دهد که برای حکیم همه دنیا آنقدر بی ارزش می شود  که هنگام مرگ فریاد ( به خدای کعبه رستگار شدم ) را سر می دهد .

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی                دیوانه تو هر دو جهان را چه کند ؟



مرزلن ::: سه شنبه 85/12/1::: ساعت 10:37 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

      سوره انعام ایات 140 و 144

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُواْ أَوْلاَدَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِرَاء عَلَى اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ (140) 

به یقین آنها که فرزندان خود را از روى جهل و نادانى کشتند، گرفتار خسران شدند؛ [زیرا] آنچه را خدا به آنها روزى داده بود، بر خود تحریم کردند؛ و بر خدا افترا بستند. آنها گمراه شدند؛ و [هرگز] هدایت نیافته بودند.  «140»

وَمِنَ الإِبْلِ اثْنَیْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحَامُ الأُنثَیَیْنِ أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ وَصَّاکُمُ اللّهُ بِهَـذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (144)

 و از شتر یک جفت‏، و از گاو هم یک جفت [براى شما آفرید]؛ بگو: (کدامیک از اینها را خدا حرام کرده است‏؟ نرها یا ماده‏ها را؟ یا آنچه را شکم ماده‏ها دربرگرفته‏؟ یا هنگامى که خدا شما را به این موضوع توصیه کرد، شما گواه [بر این تحریم‏] بودید؟! پس چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ مى‏بندد ، تا مردم را از روى جهل گمراه سازد؟! خداوند هیچ گاه ستمگران را هدایت نمى‏کند)  «144» 

 

       واژگان آیات

خسر : زیان کردن ، زیانکاری ، زیان ، باخت ، گمراه شدن ، هلاک شدن

سفه : بی خردی ، بد خویی ، گستاخی ، خود سری ، جهل ، بی صبری

فتر :  فتور ، سستی

ظلم : ستم کردن ، تاریکی

در اثناء بحث دوم پیروی از جهل باز هم به ویژگیهایی از جاهلان و تبعیت کنندگان از هوای نفس خواهیم رسید و در خلال گفتارمان خواهیم گفت ، از این تبعیت در ایه 140 اشاره می کند که تحقیقا این چنین است که از زیانکاران و یا گمراهان و یا هلاک شوندگان هستند به ترجمه لغات توجه کنیم به کسانی که فرزندان خود را می کشند .

وقتی به عمق این گفتار نگاه می کنیم و علاقمندی پدرو مادر را نسبت به اولاد را می سنجیم به واقع متوجه خواهیم شد که وقتی خداوند چشم هدایت خویش را از کسی دریغ کند چگونه این انسان درنده خو میگردد تا جایی که پاره تن خویش را زنده زنده به گور می نماید آنهم برای فخر در جامعه جاهلیت ! آیا ظلمی بالاتر از این و جهالتی بزرگتر و عظیم تر از پیروی هوای نفس میتوان متصور شد ؟ که انسان این چنین چشمانش کور و دلش مهر خورده باشد ؟ که حتی ساده ترین محبت خداوندی یعنی مهر فرزندی را لمس نکند ؟! از آیه چنین بر میاید که ظالمین را بر نفس خویش هیچ هدایتی نیست و پایان این جهالت جزء خسارت دنیا و آخرت چیز دیگری را به ارمغان نخواهد آورد .

در جامعه امروزی هر چند فرزندان خویش را مانند دوران جاهلیت با دست خویش به خاک نمی سپارند اما غفلت از حصار و دژ مجکم خانواده و فراموشی فرزندان و یله و رها کردن این سرمایه های گرانقدر خویش غیر از کاری است که در زمان جاهلیت انجام می پذیرفته ؟؟؟

آیا زنده به گور کردن فرزندان غیر از این است که رنگ دیگری به خود گرفته ؟و در انبوهی از سیاهی و ظلمت و تاریکی که در جامعه وجود دارد رها شده است ؟آیا این نوع خانواده دفن فرزندان خویش را در این بیغوله زار شاهد نیستند ؟

واقعا اگر بخواهیم میزان عقب ماندگی ملتی را نشان بدهیم این تمثیل ایا بهترین تمثیل قرآن از زنده بگور کردن فرزندان نیست ؟و ایا به همین بسنده شده ؟ و قانون خدا زیر پا نمانده است  و حلال خدا حرام و حرام خدا حلال نشده است ؟ و ایا این عمل در جامعه ما اتفاق نمی افتد ؟

این دلیل روشنی بر جهالت انسانها در طول تاریخ است که هرگز مورد بخشش خداوند واقع نمی شود و هدایتی هم در کار نیست .

می گویند برای ادعای تحریم و یا حلال بودن حیوانات سه حکم باید رعایت شود

1- اینکه مشخصا به کسی وحی نازل شده باشه که این فقط مخصوص معصومین هست

2- شخص نزد معصوم بوده و ایشان را درک کرده باشد و خود شاهد بوده باشد

3- و یا باید گواهی عقلی بر آن باشد

در آیه هست که وقتی که پرسیده شود از آنها که نه دلیل عقلی دارند و نه نقلی پس باید افترا بگویند به پیامبر که نزد پیامبر بودن در چنین مواقعی است که دروغ بر پیامبر می زنند و چنین کسانی ستمکارند . دروغ بستن به خدا از بزرگترین ستم هایی است که می شود یاد آوری کرد زیرا هم به مقام خالق ستم شده و هم به مقام مخلوق .

قباحت این بهتان و افترا چون به آن علم ندارند با توجه به اینکه خودشان آنرا کاری ساده می پندارند  در نزد خدا بسیار بزرگ می باشد .

فراموش کردن خدا نیز از دیگر خصوصیات این دسته می باشد که دلائل به روشنی بر آنان وارد می شود اما آنان با معلومات اندک و کم خود را  نسبت به علم خداوند ترجیح می دهند .

از دیگر ویژگیهای آنان هوس هست که تنها معبود آنان است و با توجه به علمی که دارند خداوند بر گوش و دل آنان مهر زده و بر دیدگانشان پرده نهاده است .

در چنین شرایطی جز خدا چه کسی میتواند به آنان کمک کند ؟

خصوصیات دیگری نیز میتوان به فراوانی ایات نام برد که به همین اندازه بسنده میکنیم  خداوند به کرمش قبول کند انشالله



مرزلن ::: سه شنبه 85/11/24::: ساعت 10:42 عصر

به نام خالق یکتا
 
رابطه توحید و علم
 
درپستهای قبلی دوستان خوبم به نکات بسیارمهمی در زمینه این ارتباط اشاره کردند و بنده د راین پست فقط کمی بیشتر وارد آن مبحث می شوم .
توحید اولین اصل از اصول دین ماست و اعتقاد به آن می تواند تعین کننده و به نوعی تداوم دهنده اعتقادات بعدی ما باشد و استحکام در این عقیده ما را در تمام زمینه ها رشد می دهد
توحید = خدارا به یگانگی و یکتایی قبول داشتن
تَوَ= تنها – تک – طناب یک رشته بافته شده
وَحَد= یکتا و تنها ماند
با توجه به معانی نوشته شده می توان به معنای زیبای طناب یک رشته بافته شده توجه کرد که به نوعی معرف اتصال ما به خود اوست و عنوان می کند که درست است که او تنها است اما یک رشته اتصالی وجود دارد که ما را به او وصل می کند و این همان وجود روح مشترک ماست که خود می فرماید : از روح خود در او دمیدم . همانطور که می دانیم اصول دین علمی فطری است وهمه به نوعی به آن علم دارند مگر آنکه حجابی بر آن آمده باشد و بر خلاف فروع دین که تقلیدی است در اصول دین تقلیدجایز نمی باشد
اعتقاد به یگانگی و وحدت خدا بسیار مهم است و خداوند در آیه 48 سوره نساء نیز اشاره می کند(انَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِیماً (48) ) شرک به خود رااز گناهان غیر قابل بخشش معرفی می نماید و خداوند با بیان این تاکید به این مساله اشاره می نماید که ای انسانها اگر می خواهید به علم برسید و باقی اصول و فروع دین خود را درک کنید باید اول به توحید برسید و این نشان ازعظمت توحید است .
در پستهای قبلی گفتیم که علم در درون ماست ؛ حال ما می توانیم با عمل بد خود این میل به خداجویی را کاهش دهیم و به نوعی علم درون خودمان را کم کم کاهش دهیم و یا اینکه با عمل صالح خود و اتصال به خداوند یگانه علم خود را افزایش دهیم . پس باید گفت
"توحید محک علم است و برای رسیدن به علم واقعی اول باید به توحید برسیم "
علمی کامل است که ما را به یگانگی خداوند برساند و به نوعی به همان رشته طناب اتصال دهد . پس ما تنها زمانی که به مقام بالای وحدانیت رسیدیم می توانیم بگوییم که تازه وارد علم شده ایم و می توانیم اولین گام را برداریم .
آغاز سن تکلیف برای ما وارد شدن به دنیای علم و کنکاش در آن و رسیدن به علم درون خود است پس باید زمینه را با انجام اعمال خوب در خود افزایش دهیم تا بتوانیم بهتر به علم الهی دست بیابیم .


مرزلن ::: جمعه 85/11/20::: ساعت 12:33 عصر

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ