سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر گاه مؤمن را ساکت دیدید، بدو نزدیک شوید که القای حکمت می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
سرچشمه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

آیه 2 سوره انفال

 

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ?2?

 

مؤمنان همان کسانى‏اند که چون خدا یاد شود دلهایشان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل مى‏کنند (2)

عظمت : بزرگی ، بزرگ منشی ، بزرگواری

جلال   : بزرگی ، عزت و شکوه ، بزرگواری

 

واژگان :

وجلت :   از او ترسو تر بود ، ترسیدن ، احساس ترس کرد ، ترسو

تلیت   :   خواندن کتاب ، قرائت قرآن

زاده   :   به او توجه داد ، آن را زیاد و افزون کرد ، فلان چیز را به او عطا کرد ، بیش از آنچه که قبلا عطا کرده بود ، بر او در افزونی غالب آمد ، آن چیز را افزود ، توشه ، غذای مسافر

ایمان  :   تصدیق کردن و گرویدن ، اعتقاد به خدا و کتابهای نازل شده از جانب وی ، اعتقاد به قلب و اقرار به زبان و عمل به جوارح ، اظهار فروتنی ، قبول شریعت ، به سوی راست رفتن

 

 

یکی از راههای ارتباط با خداوند و در نظر داشتن تمام امورات برای بودن با یاد او همانا ، قرائت و یا ذکر قرآن در مداومت با آن است .

و عجیب این است که در این نوع یاد آوری و ذکر از قرآن به تناسب آنچه که با آن یاد خدا را می کنیم آورده شده است  ، و اگر با نگاهی عمیق به این موضوع ( ذکر ) توسط قرآن و تلاوت آن داشته باشیم باید در در برابر قرآن از ( عظمت و جلال ) آن نام برده شود این دو واژه مترادف در معنا ما را به بزرگی و بزرگواری و عزت و شکوه می رساند .

و از این عزت و شکوه هست که روح انسان با تلاوت قرآن بدست آورده و دارای آن ویژگیها می گردد و باز هم از این عظمت و جلال است که دلها لرزان و ترسان می شود اما نه از ترس خداوند از اینکه با وجود قرآن این ارتباط پذیرفته نشود دقیقا مانند قبول نشدن در پیشگاه قرآن که این کتاب با آن ویژگیها نیز قادر به هدایت دل سنگین و جرم گرفته انسان نشود .

اگر این کتاب که عصاره همه هستی و کلام حق است نتواند انسان را هدایت کند ترسان شدن و لرزیدن معنای خویش را پیدا می کند ، پس آنگاه در این همه اختیاری که خداوند به ما داده است چه پاسخی به موجود مهربانی که هدایت انسان را میخواهد خواهیم داد ؟ .

سر افکندگی و شرم عذابی است که در قیامت برای تنبه انسان کفایت می کند و باید با این سر افکندگی در مقابل خدایی مهربان زندگی کرد در آن شرایط هیچ عذابی سخت تر از دور بودن از خدا نیست و لقاء الله معنای خودش را پیدا می کند .

و برای غلبه بر این دوری و عذاب سخت با شیوا ترین روش به ما نشان داده است که مسیر انتخابی برای گریز از آن چه می تواند باشد و این معجزه کلام حق است که در( مقبول ترین چید مان هم درد و هم درمان را نشان می دهد ) و تمام این آیات اتمام حجتی است برای تک تک ما .

موضوع دیگری که باید توجه ما را به خود جلب کند این است که با قرائت و خواندن قرآن و تلاوت آن به جانهای شیفته ایمان انسان افزوده می گردد و گرنه اگر چنانچه فقط توکل در قالب حرف و زبان باقی بماند و انسان را به جلو نراند آنگاه نمی دانم نام این توکل را چه می شود نامید و یا اصلا این هم توکل است ؟.

پس آنچه که قابل ذکر است یاد خداوند است و به تعبیرآیه قرائت قرآن کدام قرآن ؟ قرآنی که دارای عظمت و جلال است و این دو ویژگی است که ترس از خداوند در آن معنا می شود و قدرت و جبروت و جباریت خداوند برای انسان قابل لمس بوده و دلهای لرزان انسانها را در مقابل سیاهی و شبهات که او را احاطه کرده روشن می نماید .

این خدا ترسی زیبایی را در وجود انسان  در کنار( شناخت ) به دست می اورد و این شناخت به واقع زلزله ای را در وجود هر کسی برای دیدن عظمت و جلال خدا  بوجود می اورد و آنگاه این انسان متوکل به خدایی می گرود که در سر آغاز با یاد و نام او این مسیر را برای پیمودن آغاز نموده بود .

 



مرزلن ::: پنج شنبه 87/7/18::: ساعت 12:25 عصر

به نام خدا

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکُواْ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ  107 انعام

 اگر خدا مى‏خواست آنان شرک نمى‏آوردند و ما تو را بر ایشان نگهبان نکرده‏ایم و تو وکیل آنان نیستى

شرک :‏ سهیم وشریک

کفر :‏پوشاندن ،‏کرنش کردن ، کفر الملوک ،‏پادشاه تاج گذاشت تا او را کرنش کنند

نفاق : دور رویی ، کار را ارجاع دادن 

شرک

پیامبر به واسطه انسان بودنش وکیل هیچ انسانی نیست ،و خداوند تنها وکیل انسانها است ،‏پیامبر تنها مبشر و منذر است برای انسانها .

خداوند انسان را آفرید و خوبی وبدی رو به او وحی کرد ،سپس او را در برابر پذیرفتن هر کدام آزاد قرار داد در حالی که می توانست همه را به توحید هدایت شود ولی به دلیل ارزشی که برای انسان و اختیار او قائل بود حق انتخاب را به او داد ، و هنگامی که انسان با اختیار خویش از وجود چراغ هدایت یعنی پیامبر (ص) استفاده نکرد دیگر کسی نگهبان و وکیل او بر دوری از گناه نیست .برای همین امر مهم است که ما به تنهایی در پیشگاه پروردگار پاسخگو هستیم .

 

قَدِ افْتَرَیْنَا عَلَى اللّهِ کَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِی مِلَّتِکُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا یَکُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِیهَا إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا عَلَى اللّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ  89 اعراف

اگر بعد از آنکه خدا ما را از آن نجات بخشیده [باز] به کیش شما برگردیم در حقیقت به خدا دروغ بسته‏ایم و ما را سزاوار نیست که به آن بازگردیم مگر آنکه خدا پروردگار ما بخواهد [که] پروردگار ما از نظر دانش بر هر چیزى احاطه دارد بر خدا توکل کرده‏ایم بار پروردگارا میان ما و قوم ما به حق داورى کن که تو بهترین داورانى  89 اعراف

کفر

کفر یعنی پوشاندن مطلبی با آگاهی ، این آیه از لسان کسانی است که ایمان آورند و بر این ایمان علم دارند، و اعتراف می کنند اگر بعد از این علم باز حقیقت را بپوشانیم وکفر بورزیم نشانه آن است که دورغ به پروردگار بسته ایم ،و چه ظلمی عظیمتر از این ؟

                    کافران کسانی هستند که به پروردگار دروغ می بندند .

راه دوری از این کفر ؟ علاوه بر آگاهی که ذکر شد ،توکل به عالمترین موجود، که همه علوم حقه از او نشات گرفته راه دوری از کفر است ، که علم با این شرط پایدار خواهد بود ، هر علمی غیر از داشتن این شرط ممکن است منحرف گردد مانند علمی که کافران دارند ، این توکل است که باعث کاربردی شدن علم به سرچشمه حقیقت می گردد ،‏هر علمی بی شرط توکل باعث کفر و طغیان انسان می گردد .

نتیجه : هر علمی پس از کسب، نیاز به راهبر توکل دارد تا از مسیر خویش گمراه نگردد ، توکل به علمِ عالم مطلق تا منحرف نگردد و باعث ازیاد علم از سوی منبع نور علم گردد .

عدم توکل به قادر مطلق سبب انحراف قدرت می گردد

عدم توکل به عالم مطلق سبب انحراف علم می گردد و...

نتیجه : هر صفت زیبا و نیکی بدون توکل به منبع فیض خداوند نه تنها سبب رشد و کمال نمی گردد بلکه ضلالت را در پی خواهد داشت که توکل رشد دهنده جمیع صفات حسنه است .

وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا  48 احزاب

 کافران و منافقان را فرمان مبر و از آزارشان بگذر و بر خدا اعتماد کن و کارسازى [چون] خدا کفایت مى‏کند  48 احزاب

نفاق و کفر

صفت بارز منافقین و کفار آزار رسانی است ( هر کس دارای این صفت باشد در دایره کفر ونفاق جای می گیرد ).

خداوند به پیامبر دستور می دهد که ،پیرو ی از کفار و منافقین نکن ... و در آخر آیه تاکید می کند بر اصل توکل .

                        پیروی از کفار و منافقین یعنی این که

((خداوند برای انسان کفایت نمی کند )) و انسان نیازمند از پیروی عده دیگری است ... منافقین انسانهای آگاهی هستند که  به وجود خداوند اعتقاد و یقین قلبی ندارند وبرای باقی ماندن، مجبور به پوشاندن واقعیتهایی می شوند که خود به صداقت آن ایمان دارند،  خداوند را کافی نمی دانند.

 با دانستن این صفت منافقین و کفار ،به راحتی به صفت مومنین می رسیم که:

 مومنین کسانی هستند که به یقین و آرامش رسیده اند و خداوند را به عنوان تنها نیروی لایزال همه هستی باور دارند و او را کافی می دانند به این دلیل از آزار کفار و منافقین در می گذرند و از آنان پیروی نمی کنند و تحت سرپرستیشان قرار نمی گیرند .

منافقین ومشرکان وکفار دارای مشترکاتی هستند که از مهمترین آنان انحراف از فطرت پاک انسانی وانحراف از اصل دین است ولی نوع این انحراف از فطرت و دین در هر کدام با دیگری متفاوت است ،‏

مشرکین به اصل وجود خدا اعتقاد دارند ولی او را کافی نمی دانند برای اعتماد، و بت وهوای نفس و... در کنار خدا می خوانند

کفار همه واقعیت وجود خدا را انکار می کنند و منافقین نمی توانند خود را به خدا بسپارند .

مهمترین نشانه منافق ترس است .چون ناکثین

مهمترین نشانه کفر سختی قلب آنان است ( که به دلیل مهر بر قلب و چشم و گوش ... انان رخ داده ) چون قاسطین

و مهمترین نشانه مشرک عدم علم و آگاهی است . چون خوارج

که در یک نگاه کلی هر سه طایفه ،هر سه مشخصه را به نسبت کم و زیاد همراه دارند .

امام در خطبه شقشقیه مى‏فرماید: «فلمّا نهضت بالامر»: همین که من بپا خواستم و زمام حکومت را بدست گرفتم، «نکثت طائفة»: گروهى پیمان خویش را شکستند و «مرقت اخرى»: و طائفه دیگرى که به دین گرویده بودند ولى از کوته فکرى و بینش سست و منش نا استوار، به حق پایدار نماندند و برداشتها و سلیقه‏هاى خود را بر ضوابط دین تحمیل کردند، و «قسط اخرون»: و دیگرانى هم حق تعیین شده را ادا نکردند و ستم کردند.

 

 



مرزلن ::: یکشنبه 87/7/14::: ساعت 9:42 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وَکَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَهُوَ الْحَقُّ قُل لَّسْتُ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ (66)

و قوم تو آن [=قرآن] را دروغ شمردند در حالى که آن بر حق است بگو من بر شما نگهبان نیستم (66) انعام

وفای به عهد یکی از مهمترین و اصلی ترین اصولی است که فرد مومن و در واقع سالک باید به آن پایبند باشد و در قرآن نیز به آن اهمیت زیادی داده شده است و یکی از خصوصیات افراد با ایمان وفای به عهد می باشد و در اهمیت آن همین بس که خداوند آنگاه که می خواهد از حضرت اسماعیل به عظمت نام ببرد وفای به عهد او را یادآور می شود :

و در این کتاب از اسماعیل یاد کن زیرا که او درست‏وعده و فرستاده‏اى پیامبر بود (54/مریم )

در ابندای این آیه خداوند از قومی یاد می کند که قرآن را که در اینجا با عنوان حق از آن یاد شده تکذیب می کنند و سبک می شمارند که از خصوصیات این افراد این است که : 1) از نعمت هدایت خداوند محروم می شوند 2) عادل نیستند 3 )مردم به آنها اعتماد نمی کنند و ....

این افراد عهد شکن نه تنها از نعمت وکالت خداوند محروم می شوند بلکه باعث ایجاد نفاق و بی نظمی و هرج و مرج در جامعه می شوند و در واقع اعتماد مردم را از یکدیگر سلب می کنند و حتی سبب ایجاد بی اعتمادی به خداوند می شوند کمااینکه امروزه خود به وفور شاهد این مساله هستیم که مردم روز به روز توکلشان به خدا کمتر و کمتر می شود و مشکلات موجود را اکثر اوقات به گردن خدا می اندازند در حالی که اگر کمی دقیق تر باشیم خواهیم فهمید که تمام آنچه در زندگی ما رخ می دهد ناشی از توکل نکردنمان به خداست . ما در ظاهر با خدا عهد می بندیم اما در باطن اینگونه نیست که این نکته در آیات قبلی به زیبایی بیان شده است آنجا که انسانها در نهان از خداوند با زاری طلب نجات از مشکلات را می نمایند و با خداوند عهد می بنندند که اگر نجات یابند تا آخر عمر سپاسگزار او خواهند بود اما متاسفانه پس از رهایی به عهد خود پشت پا زده و همه چیز را فراموش می کنند و از یاد می برند که چه کسی بوده که آنها را نجات داده و عهد خود را فراموش می کنند . از زیبائیهای این آیه در نزدیک بودن نفاق و عهد شکنی است که این مرز تنها به باریکی یک تار مو می باشد و این بخشی از همان پل صراطی است که باید از آن عبور کنیم که اگر ما به عهد خود وفادار باشیم خداوند نیز بر پیمانی که با ما می بندد وفادار خواهد بود (اسراء /34) و زیبا تر و تکان دهنده ترین بخش این آیه آخر آن است که خداوند به پیامبر می فرماید به آنها بگو اگر عهد شکن باشند نه تنها من وکالت آنها را قبول نمی کنم بلکه تو نیز ای پیامبر نمی توانی وکالتی بر آنها داشته باشی و آنها با اینکار خویش تنها شیطان را به وکالت گرفته اند که همانا شیطان چیزی نیست جز نفس اماره که همواره ما را به سمت بدیها سوق می دهد .

 

 



مرزلن ::: چهارشنبه 87/6/27::: ساعت 10:1 صبح

   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ