سلام
راستي هواي دل گرفته از غربت را چه كسي دارد ؟حرمت حريم ياران منتظر
انتظار به شيريني زهر مي ماند وقتي در پس پرده غيب نگاه تنهايي رو به اسمان پر بكشد
مگر قرار پروازمان چون پرنده مهاجر از اين ديار با هم نيست ؟
الهي دست ما بگير كه بي ياري دلدار نه قدمي براي راه مي ماند و نه راهي براي وصل
دلم هواي خدا دارد ... سخت دلم هواي خدا كرده بوي بهشت مي آيد و نويد رهايي ... اينجا چشماني مشتاق ابديت اند ... من خاضعانه مريد هواداران كوي دلدارم ...باور كردم اين عشق را تنهايي سودي نيست ...مرد راه باشيم خدا راهمان مي دهد ... واگر بپرسد همراهتان كو ؟ واگر بگويد راهتان نمي دهم تا با همه همراهان داخل شويد ... و منتظر مي مانيد تا من برسم ؟ مي دانم مي مانيد ...پس چرا با هم نرويم ... اذن بگريم از صاحب عشق به هم بنازيم و بر كوي دلدار هم را نشان دهيم وبه همه هستي شاخه شاخه غرور هديه دهيم كه اينان بودند ياران ما ... تنها ره بسپاريم تا آمدن بقيه راهمان نمي دهند ...