سلام
مادر فرزند را مي زايد و بر بدي او ناله مي كند وشايد آهي و حتي نفريني ... كه مادر تنها زاذه كه خدا خلق كرده و بر بدي بنده دائم صبر مي كند و دعوت به حسن بهشت كه خدا اعظم مهربانان است بر بنده و بنده اعظم ناشكران است به خالق كه خدا بارها تكرار مي كند اين كبر وغرور را تا شايد شرمگين شويم وكه نمي شويم ...
نمي دانم بر چه اصل بود تكرار قصه زكريا و هديه يحيي ... و ندا آمد چيزي كه زنده است وزنده مي كند اين قرآن است كه اگر من مي دانستم زودتر ... ندا آمد اين كتاب است ... مي طلبم فهم ودرك يحيي خودم را ...